باز هم اومدم کتابخونه:)) برنامه ام اینه امروز استارت زبان را بزنم، میخواستم معلم بگیرم با یه نفر صحبت هم کردم اما نهایتا گفتش آیلتس کار میکنه و خب من نظرم روی تافل هست خلاصه فعلا گرفتن معلم منتفی شد هرچند من عموما میتونم خودخوان پیش برم اما حقیقتش بدم نمیآد این سری با معلم سرعت بیشتری به این پروسه ی زبان خوندن بدهم که اون هم فعلا نشد!
با دختری اومدیم کتابخونه و قبل از اینکه بیاییم تو سالن مطالعه با هم رفتیم بین قفسه ها و کتاب انتخاب کردیم، چند وقت پیش بابام گفته بود براش کتاب بذارم که بخونه ، کتاب بادبادک باز و کتاب عطر سنبل بوی کاج (اسمش همین بود؟ نویسنده ی فیروزه جزایری دوما) را بهش دادم که با هر دو حسابی حال کرده بود و گفت با بادبادک باز گریه کرده:( آهان یه کتاب هم رضا کیانیان داره به اسم این مردم نازنین یا یه چیزی شبیه این؟ اون هم بهش داده بودم که گفت خوشش نیومده و حس کرده خیلی نگاه از بالا به پایینی داشته آهان میگفتم خلاصه فکر کردم برا بابام ایندفعه از کتابخونه یه کتابی انتخاب کنم، خیلی سخته انتخاب کتاب برای بابا:)) حتی سختتر از انتخاب کتاب برای بچه هام یهوویی تو قفسه ی کتابها کتاب آبنبات هل دار را دیدم که قبلا تو پست های وبلاگ های دوستان خونده بودم در موردش، سریع همون را انتخاب کردم، صفحه ی اول را خوندم از کلام طنزش خیلی خوشم اومد، گفتم برای این روزهای خاکستری همین خوبه بلکم بشوره ببره
درباره این سایت