به خودم سه دقیقه وقت دادم بنویسیم و هر جا تموم شد وقتم انتشار را بزنم!

صبح بلند شدم و از شب قبل تصمیم داشتم قبل از هشت بیام کتابخونه. رفتم دستشویی دیدم اینقدر دستشویی کثیفه که دیگه والله از روی پرستار هم خجالت میکشم خخخ گفتم جهنم بشورش! کلی  شستم با تاید و سفیدکننده و جرم گیر. مثل نو شد ( یا ابوالفضل دختره اومده میگه میشه یه کم آرومتر بزنی!!! منظورش دکمه های کیبورده :0 )

میگفتم اون را شستم و  بدو اومدم رفتم حموم بعدش مرغ را گذاشتم رو گاز و کف آشپزخونه تمیز شد و هزار بار پسری ها را بغل کردم و هزار بار با دختری حرف زدم . نهایتا خونه را سپردم به پرستار و به دختری گفتم تا ظهر خونه را جارو برقی بکشند  و دختری هزار پانصد بار غررررر زد :0


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

داملا موزیک خوشمزه ترین مزه ها وبلاگ تیزهوشان شهید صدوقی یزد سلام خوش آمدید گیمر های عزیز به سرزمین دانلود بازی های رایگان فريمن شاپ انواع ماسک صورت خريد موتور اسکوتر سلامتي بیوگرافی و معرفی بازیگران مرد سینمای ایران دکوراسیون آشپزخانه نوع نگاه